این اردو که در تاریخ 23/4/1391 در روز جمعه به همت اداره ارشاد در روستای میرزا رجب برگزار شد و در آن از تمامی کانون های فرهنگی هنر مساجد شهر دعوت به عمل آمد اما به دلایلی مانند سوء مدیریت وبرنامه ریزی تنها هفت کانون در این اردوی آموزش عکاسی باا محوریت روستا شرکت کردند . که جا دارد در اینجا از آقای رهنما (کانون شهید یوسف کلاهدوز روستای میرزا رجب) تشکر وقدر دانی کنیم به خاطر زحماتی که در این روز کشیدند.
برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید
همچنین نظر فراموش نشه (به عکسها نمره بدبد وبهترینو انتخاب کنید همه عکسها بدون شرح هستند)
ادامه مطلب ...هند بهای
نفت ایران را با روپیه می پردازد. استفاده از پول هند در مبادلات خارجی، بخشی از
سیاست صادراتی هند در خاورمیانه است.
بعد از تشدید تحریمهای آمریکا علیه ایران،
پرداخت بهای نفت ایران توسط دلار برای هند مشکل شد، و ایران پذیرفت که تقریباً بهای
نیمی از نفت صادراتی خود به این کشور را به روپیه دریافت کند..........
برای دیدن کل مطلب به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب ...
خبرگزاری رویترز می گوید محمد مرسی رئیس جمهوری مصر با انتخاب عربستان سعودی برای نخستین سفر خارجی خود پس ازانتخاب به این مقام، نشان داده است که می خواهداتحاد دیرپای منطقه ای دو کشور را حفظ کند.
مرسی روز چهارشنبه با ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی ملاقات کرد ضمن آنکه سفر به مکه برای زیارت خانه خدا نیز در برنامه سفر او بود.پژو،
بزرگترین کارخانه اتومبیل سازی فرانسه روز پنجشنبه اعلام کرد ۸ هزار نفر از کارکنان
خود را برکنار می کند. دلیل این برکناری گسترده کاهش فروش و درآمد شرکت ذکر شده
است.
اتحادیه های کارگری اعلام کرده اند در مخالف با اخراج کارگران دست به
تظاهرات می زنند.
شرکت پژو در ششماه اول سال جاری ۸۶۰ میلیون دلار زیان کرده و
مقامات شرکت می گویند در ۵ سال گذشته میزان فروش آنها ۲۰ درصد کاهش یافته
است.
پژو تا دوسال دیگر ساخت اتومبیل های کوچک را متوقف خواهد کرد و ابراز
امیدواری کرده است که همکاری نزدیک با جنرال موتورز آمریکا بتواند وضع مالی این
شرکت را بهبود بخشد
A woman had 3 girls.
خانمی سه دختر داشت.
One day she decides to test her sons-in-law.
یک روز او تصمیم گرفت دامادهایش را تست کند.
She invites the first one for a stroll by the lake shore ,purposely falls in and pretents to be drowing.
او داماد اولش را به کنار دریاچه دعوت کرد و عمدا تو آب افتاد و وانمود به غرق شدن کرد.
Without any hestination,the son-in-law jumps in and saves her.
بدون هیچ تاخیری داماد تو آب پرید و مادرزنش را نجات داد.
The next morning,he finds a brand new car in his driveway with this message on the windshield.
صبح روز بعد او یک ماشین نو را در پارکینگش پیدا کرد با این پیام در شیشهءجلویی.
Thank you !your mother-in-law who loves you!
متشکرم !از طرف مادر زنت کسی که تورا دوست دارد!
A few days later,the lady does the same thing with the second son-in-law.
بعد از چند روز خانم همین کار را با داماد دومش کرد.
He jumps in the water and saves her also.
او هم به آب پرید و مادرزنش را نجات داد.
She offers him a new car with the same message on the windshield.
او یک ماشین نو با این پیام بهش تقدیم کرد.
Thank you! your mother-in-law who loves you!
متشکرم!مادرزنت کسی که تو را دوست دارد!
Afew days later ,she does the same thing again with the third son-in-law.
بعد از چند روز او همین کار را با داماد سومش کرد.
While she is drowning,the son-in-law looks at her without moving an inch and thinks:
زمانیکه او غرق می شد دامادش او را نگاه می کرد بدون اینکه حتی ذره ای تکان بخورد و به این فکر می کرد که:
Finally,it,s about time that this old witch dies!
بالاخره وقتش ر سیده که این پیرزن عجوزه بمیرد!
The next morning ,he receives a brand new car with this message .
صبح روز بعد او یک ماشین نو با این پیام دریافت کرد.
Thank you! Your father-in-law.
متشکرم! پدر زنت
بدانید ما دام که در احتیاجات صنایع پیشرفته، دست خود را پیش دیگران دراز کنید و به دریوزگى عمر را بگذرانید قدرت ابتکار و پیشرفت در اختراعات در شما شکوفا نخواهد شد.
برای دیدن کل مطلب به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب ...جعبه بزرگ را که به زیبایی کادو پیچ شده باز می کنم، تویاش یک جعبه ی کادو پیچ شدهی دیگر است، توی آن هم یکی دیگر، از این شوخی تکراری و لوث شده لجم میگیرد، می گذارمش کنار، خیره نگاهش میکنم، دوباره شروع می کنم به باز کردن جعبه ها، نمی تواند خالی باشد، بالاخره توی آخرین جعبه ها باید چیزی گذاشته باشد. ادامه میدهم، به آخرین جعبه که می رسم، قلبم تندتر می زند، توی جعبه ی آخر یک کاغذ است، کاغذ را با حرص بلند میکنم! زیر کاغذ یک گردنبند زیباست که براقیاش چشمم را خیره میکند.خدای من! با اینکه سلیقهاش در نحوهی غافلگیر کردنم خیلی بد بود، اما در انتخاب نوع و شکل و شمایل هدیهاش بدجوری ذوق زدهام میکند. میروم جلوی آینه و امتحانش میکنم، قفلش سخت بسته میشود، کمی که با قفل گردنبند ور میروم، یاد کاغذ میافتم، کاغذ کاهی رنگ، رها شده روی تخت، برمیدارمش، نستعلیق و زیبا نوشته: " مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ "کسى که کشت آخرت بخواهد براى وى در کشتهاش میافزاییم و کسى که کشت این دنیا را بخواهد به او از آن مىدهیم ولی در آخرت او را نصیبى نیست.
*آیه 20 سورهی شورا
سه روز اول هفته جلوی درِ واحد روبرو یک صندل زنانه هست و یک کفش دخترانه صورتی، از پنجره اتاق من که کمتر از یک متر با پنجره اتاق آنها فاصله دارد، صدای شعر خواندن صاحب کفش صورتی میآید؛ «ما گلیم ما سنبلیم ما بچه های ....» سه روز آخر هفته به صندل زنانه و کفش دخترانه صورتی یک کفش مردانه هم اضافه میشود، سه روز آخر هفته، آخر شبها از پنجرهای که کمتر از یک متر با پنجره اتاق من فاصله دارد، صدای گریههای صاحب صندل زنانه میآید که با هقهق میگوید: «حق من نبود ...»
تا حالا نه صاحب کفش صورتی را دیدهام نه صاحب صندل زنانه و نه کفش مردانه، تنها میدانم به فاصله یک متری از من دخترکی زندگی میکند که سه روز آخر هفته را با صدای هقهق مادرش به خواب میرود....
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کردنگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
حمید مصدق
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی، مرا می شکستی
فریدون مشیری