آشنایی با پیامبر اکرم (ص)
۲-نسب پیامبر (ص)
۳-تولد و دوران کودکی پیامبر (ص)
۴- صفات و ویژگیهای پیامبر (ص)
۵- بررسی ویژگی های پیامبر (ص)
۶-چند گواهی منصفانه از سوی مشاهیر عرب درباره پیامبر اسلام (ص)
۱- مقدمه :
بیتردید هنگامی که ما دربارة محمد ص پیامبر اسلام، سخن میگوییم، از بزرگترین شخصیتی که تاریخ قدیم و جدید به خود دیده است صحبت کردهایم و این حکم نیز بیجهت صادر نشده است. پس بیتردید کسی که زندگینامه او را بخواند، اخلاق و رفتار او را بشناسد، و از تعصبات دینی و جهتگیریهای شخصیاش رهایی یابد ، صحت این قضیه برایش ثابت میشود. قطعاً افراد منصف غیر مسلمان بر این امر گواهی دادهاند.
۲- نسب پیامبر ص:
او ابوالقاسم، محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب است که نسبش به عدنان بن اسماعیل بن ابراهیم میرسد.
مادرش آمنه دختر وهب است که نسب او نیز به عدنان بن اسماعیل بن ابراهیم میرسد.
پیامبر ص میفرماید: «إنَّ الله اصطفى کنانة من ولد إسماعیل، واصطفى قریشاً من کنانة، واصطفى من قریش بنی هاشم، واصطفانی من بنی هاشم»: «بیتردید خداوند از میان فرزندان اسماعیل کنانه را برگزید. از میان نسل کنانه نیز قبیله قریش، از میان قریش، بنیهاشم، و از میان بنیهاشم نیز مرا بر گزید و انتخاب کرد».
بنابراین ایشان با داشتن این نسب، بزرگوارترین مردم از نظر نسب میباشند که دشمنانش نیز به این امر اعتراف کردهاند.
پیامبر ص در سال 571 میلادی در قبیله قریش ـ که اعراب به آن بسیار احترام میگذاشتند ـ
در مکه به دنیا آمد. مکه مرکز دینی شبه جزیره عربستان بود.
زیرا کعبه که پدر انبیاء ابراهیم و فرزندش اسماعیل آن را بنا نهاده بودند، در آنجا قرار داشت و مردم به سوی آن قصد میکردند و گرداگرد آن طواف مینمودند.
در حالی که هنوز در شکم مادرش بود، پدرش از دنیا رفت. پس از تولدش مادرش نیز از دنیا رفت. پدر بزرگش عبدالمطلب، سرپرستی این طفل یتیم را بر عهده گرفت.
هنگامی که پدر بزرگش نیز دار فانی را وداع گفت، عمویش ابوطالب عهدهدار سرپرستی او شد. قبیلهاش به همراه قبایل دیگر بتهایی را میپرستیدند که آنها را از چوب، سنگ، طلا و .... ساخته و آنها را در اطراف کعبه گذاشته بودند.
آنان معتقد بودند که سود و زیان رساندن در اختیار این بتهاست. همه زندگی آن حضرت، سراسر صداقت و امانتداری بود و آن را با خیانت، دروغ، نیرنگ و فریب آلوده نساخت. در میان قومش به امین شهرت داشت. به همین دلیل امانتهایشان را نزد او میگذاشتند و هنگامی که قصد مسافرت داشتند اموال خود را به امانت به او میسپردند.
همچنین به علت صداقتی که در گفتار او دیده بودند، در میان آنها به راستگویی معروف بود. او خوش اخلاق، نیک گفتار و فصیح و شیوا بود. نیکی به مردم را دوست میداشت. افراد قبیلهاش او را دوست میداشتند و به او احترام میگذاشتند. همچنین مورد احترام همگان بود.
ظاهر و سیمایی زیبا داشت که دیدن او باعث ملال و خستگی نمیشد. او دارای آفرینش، ظاهر و اخلاقی بسیار زیبا بود. خداوند دربارة او میفرماید: «و بیتردید تو دارای اخلاق بسیار والایی هستی»(القلم: 4).
(Th. Carlyle)[1] در کتاب «الأبطال»: قهرمانان، مینویسد: از دوران کودکی مشاهده شده است که محمد ص کودکی اندیشمند بود.
دوستانش او را امین، مرد صداقت در گفتار، رفتار و افکار و وفای به عهد نامیده بودند.
آنها دریافته بودند که هر سخنی که بر زبانش جاری میشود، دارای حکمتهای رسایی است. بیتردید من میدانم که او بسیار ساکت و آرام بود و هر گاه دلیلی برای سخن گفتن وجود نداشت، سکوت پیشه میکرد.
همواره براساس خرد و عقل سخن میگفت. در طول زندگیاش او را مردی راسخ، با اراده، بلند نظر، با همت، بزرگوار، بخشنده، مهربان، پرهیزگار، فاضل، آزاده، بسیار تلاشگر و مخلص مییابیم. اما با این وجود او فردی خوش برخورد، آرام، گشادهرو، خوش رفتار و نیک سرشت بود. بلکه گاهی شوخی و مزاح میکرد. همواره لبخند زیبا و صادقانهای چهره او را زینت میداد.
او تیزهوش و شجاع و دارای سرشتی عالی بود. در هیچ مدرسهای و نزد هیچ معلمی درس نخواند و از آن بینیاز بود. او کارهایش را به تنهایی در اعماق بیابان انجام میداد.
پیامبر ص قبل از بعثت تنهایی را دوست داشت. شبهای طولانی را در غار حراء به شب زندهداری میپرداخت. ایشان کاملاً از اعمال زشت و ناروایی که افراد قومش مرتکب میشدند، مبرا بود.
هرگز شراب ننوشید هیچگاه برای بتی سجده نکرد و به آن قسم نخورد، یا همانند قومش برای آن قربانی نکرد. او برای قومش چوپانی کرد.
پیامبر ص میفرماید: «ما بعث الله نبیاً إِلاَّ رَعَى الغنم». «خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر اینکه چوپانی کرده است». یارانش عرض کردند: آیا شما هم این کار را کردهاید؟ فرمود: «نعم کنتُ أرعاها على قراریط لأهل مکة».
«بله در مقابل چند قیراط این کار را برای مردم مکه انجام میدادم».
زمانی که آن حضرت به 40 سالگی رسید، در حالی که در مکه در غار حراء مشغول شب زندهداری بود، از آسمان بر او وحی نازل شد. همسر ایشان میگوید: اولین چیزی که وحی به وسیله آن بر پیامبر ص آغاز شد، خواب و رویای صادقه بود. هر خوابی که میدید همانند روشنی سپیدهدم، روشن و واضح بود.
در آن هنگام خلوت کردن را دوست میداشت و در غار حراء خلوت میکرد و چندین شب به شب زندهداری و عبادت شبانه میپرداخت، قبل از آنکه به پیش خانوادهاش برگردد و برای این کار توشهای بر گیرد. سپس به سوی خدیجه باز میگشت تا برای مدتی دیگر توشهای بر دارد.
تا اینکه در حالی که او در غار حراء بود، حقیقت بر او نازل شد و فرشته به سوی او آمد و گفت: بخوان پیامبر فرمود: من نمیتوانم بخوانم بیسوادم. پیامبر میفرماید: پس مرا گرفت و به شدت به خود فشرد تا اینکه نفسم را قطع کرد.
سپس مرا رها کرد و گفت: بخوان. گفتم: من نمیتوانم بخوانم بیسوادم. دوباره مرا گرفت و به خود فشرد تا اینکه نفسهایم به شماره افتاد.
سپس مرا رها کرد و گفت: بخوان گفتم نمیتوانم بخوانم بیسوادم. برای سومین بار مرا گرفت و به شدت به خود فشرد سپس مرا رها کرد و گفت:
«بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید، همان کس که انسان را از خون بستهاى خلق کرد! بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است» (العلق: 1 ـ3).
پیامبر ص آن آیات را دریافت کرد و در حالی که قلبش میلرزید بر همسرش خدیجه وارد شد و گفت: مرا بپوشانید مرا بپوشانید. پس او را پوشاندند تا اینکه ترسش زایل شد.
آنگاه جریان را برای خدیجه تعریف کرد و گفت: بیتردید نسبت به خودم نگران شدهام. خدیجه گفت: نه به خدا قسم، خدا هرگز به تو زیان نمیرساند. تو صله رحم به جا میآوری و همه مشاکل را تحمل میکنی، و مهمان را گرامی میداری، و در مقابل سختیها تحمل داری، و به دیگران کمک میکنی.
پس خدیجه او را به سوی ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزی که پسر عمویش بود، برد. ورقه در دوران جاهلیت مسیحی شده بود و به خط عبری مینوشت. مقداری از انجیل را با خط عبری نوشته بود. او پیرمردی نابینا شده بود. خدیجه به او گفت: ای پسر عمو! سخن برادرزادهات را بشنو. ورقه به او گفت: ای برادرزاده چه میخواهی؟ پیامبر ص آنچه را که روی داده بود، برای او تعریف کرد.
ورقه به او گفت: این همان فرشتهای است که بر موسی نازل شده است. ای کاش در آن روزی که قومت تو را اخراج خواهند کرد، زنده باشم، پیامبر ص فرمود: آیا آنها مرا اخراج خواهند کرد؟ گفت: بله هرگز هیچ مردی شبیه آنچه را که تو میگویی، نیاورده است مگر آنکه با او دشمنی شده است.
اگر آن روز زنده باشم بیتردید تو را یاری و پشتیبانی خواهم کرد. پس از مدتی ورقه از دنیا رفت و وحی قطع شد. این سوره آغاز نبوت پیامبر ص بود.
سپس از آن آیات اول سوره مدثر بر ایشان نازل شد:
«ای جامعه بر سر کشیده [و در بستر خواب آرمیده] برخیز و [مردمان را از عذاب یزدان] بیم ده و تنها پروردگار خود را به بزرگی و کبریایی بستای [و تنها او را بزرگ بشمار] و جامه خویش را پاکیزهدار [و خویشتن را از آلودگیها پاک گردان] و از چیزهای پلید و کثیف دوری کن» (المدثر: 1 ـ5).
این سوره آغاز رسالت و دعوت پیامبر ص بود.
پس پیامبر دعوت خود را آشکار کرد و افراد قومش از مکه را به اسلام دعوت کرد و سرزنشها و سختیهای فراوانی را در این راه تحمل کرد و دعوت او را نپذیرفتند. علت این امر فقط آن بود که برای آنان دعوتی را آورده بود که برایشان عجیب و تازه بود و همه امور زندگی دینی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعیشان را فرا میگرفت.
وی نه تنها آنها را به توحید و یکی دانستن خداوند و ترک عبادت غیر او فرا میخواند و عقلها و معبودهایشان را تخطئه میکرد، بلکه آنچه را که منبع ثروت، بهرهمندی و غرور آنها بود، بر آنان حرام کرد. پس پیامبر ربا، زنا، قمار و شراب را بر آنان تحریم نمود. همچنین مردم را به مساوات و عدالت بدون داشتن تفاوتی جز تقوا دعوت کرد. چگونه ممکن است قریش که سرور اعراب هستند، راضی شوند که با غلامان مساوی و برابر باشند؟ مساله فقط به رد کردن و نپذیرفتن دعوت او ختم نشد.
بلکه به وسیله دشنام دادن، ناسزا گفتن و نسبت دادن اتهامهای مختلف ـ مانند جنون، دروغگویی و سحر، که قبل از اعلام نبوت نمیتوانستند او را بدانها متهم سازند ـ آزردند.
پس نادانانشان را علیه او تحریک کردند و شروع به آزار جسمی او نمودند. عبدالله بن مسعود میگوید: زمانی که پیامبر ص در کنار کعبه ایستاده بود و نماز میخواند قریشیان با هم نشسته بودند. ناگهان یکی از آنان گفت: آیا این منظرهها را نمیبینید؟ کدامیک از شما به طویله فلان خانواده میرود تا خون، سرگین و شکنبه حیوانات را بیاورد، سپس منتظر بماند تا اینکه [پیامبر] به سجده میرود آنگاه آن را روی وسط دو کتفش بریزد؟ گستاخترین و بدبختترین فرد آنها برخاست. زمانی که پیامبر ص به سجده رفت، آن نجاسات را میان دو کتف ایشان گذاشت. پیامبر در سجده ماند. مشرکان بسیار خندیدند. تا حدی که بعضی از آنها شدت خنده بر روی دیگری میافتادند شخصی به سوی فاطمه رفت [در حالى که فاطمه دخترکی بود]
جریان را برای فاطمه تعریف کرد، فاطمه به سرعت آمد. پیامبر ص همچنان در سجده بود تا اینکه آن نجاسات را از دوشش برداشت. آنگاه به سوی مشرکان آمد و آنان را دشنام میداد.
منیب الأزدی میگوید: در دوران جاهلیت، رسول الله ص را دیدم که میگفت: بگویید «لا اله الا الله» تا رستگار شوید. گروهی از مشرکان به صورت او آب دهان پرتاب میکردند، گروهی بر روی او خاک میپاشیدند، برخی نیز، او را دشنام میدادند تا اینکه ظهر فرا رسید. کنیزی کاسه بزرگی آب برایش آورد. پیامبر ص دست و صورتش را در آن شست و گفت: دخترم از خواری و ننگ نسبت به پدرت نگران مباش.
این رویدادها، پیامبر ص را از ادامه دادن به دعوتش باز نداشت. او به سوی قبایلی که برای حج به مکه میآمدند، میرفت. پس تعداد کمی از مردم یثرب که امروزه مدینه منوره نامیده میشود،
ایمان آوردند و با او پیمان بستند که اگر به سوی آنها برود، آنها او را یاری و از او دفاع کنند.
پیامبر ص نیز یکی از یارانش به نام مصعب بن عمیر را به همراه آنان فرستاد تا تعالیم اسلام را به آنها یاد دهد.
پس از تحمل رنج و شکنجهای که او و محرومانی که به او ایمان آورده بودند از سوی قومش تحمل کردند، خداوند به او اجازه داد به مدینه هجرت کند. در نتیجه مردم آن شهر به بهترین شیوه از ایشان استقبال کردند. این شهر به مرکز انتشار دعوت و پایتخت دولت اسلامی تبدیل شد.
پیامبر ص در آنجا استقرار یافت و شروع به خواندن قرآن بر آنان و آموزش تعالیم دین اسلام به آنان نمود در حالی که آنان تحت تاثیر اخلاق پسندیده و صفات والای پیامبر گرامی اسلام ص قرار گرفته بودند. پس او را بیش از خودشان دوست داشتند و برای خدمت کردن به او از یکدیگر پیشی میگرفتند،
و همه دارایی خودشان را در راه او فدا میکردند. آنان در جامعهای ایمانی و روحانی که سرشار از خوشبختی بود زندگی میکردند که پیوندهای محبت، الفت و برادری در میان افراد آن برقرار شده بود. پس ثروتمند، فقیر، اشراف، زیردستان، سفید پوست، سیاه پوست، عرب و عجم همگی در این دین بزرگ و عظیم با هم برابر هستند و میان آنان جز براساس تقوی هیچ تفاوتی وجود ندارد.
یک سال پس از استقرار ایشان در مدینه رویاروییهای ایشان با قومش که پیشرفت دعوت او به زیانشان بود، آغاز شد. در نتیجه اولین جنگ در تاریخ اسلام که غزوه بدر بود، میان او و مشرکان اتفاق افتاد. این جنگ میان دو گروه کاملاً متفاوت از نظر تعداد و تجهیزات به وقوع پیوست.
تعداد مسلمانان (314) رزمنده و تعداد مشرکان (1000) جنگجو بود. خداوند، پیامبر ص و یارانش را یاری کرد و به پیروزی رسیدند. پس از آن جنگهای دیگری میان مسلمانان و مشرکان به وجود آمد، پس از (8) سال پیامبر ص توانست سپاهی متشکل از (10.000) رزمنده تجهیز و آن را به سوی مکه رهسپار نماید. پیامبر ص پیروزمندانه وارد مکه شد و قومش را که او و پیروانش را با انواع شکنجه آزرده بودند، تا جایی که آنها را وادار به ترک اموال، فرزندان و سرزمینشان کرده بودند، شکست داد و به طور قطعی و کاملاً بر آنان چیره شد. پیامبر ص آن سال را عام الفتح نامید. خداوند دربارة آن سورة نصر را نازل فرمود:
«هنگامی که یاری خدا و پیروزی (فتح مکه) فرا رسد. و ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا میشوند.
پس (به شکرانهء این نعمت بزرگ و این پیروزی و نصرت الهی) پروردگارت را تسبیح و حمد کن، و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبهپذیر است» (النصر: 1 ـ 3).
سپس مردم مکه را گردهم آورد و به آنها فرمود: «ما ترون أنّی صانع بکم»؟: «فکر میکنید و میبینید به شما چه میکنم»؟ گفتند: نیکی کن تو برادری بزرگ و برادرزادهای بزرگوار هستی. پیامبر ص فرمود: «اذهبوا فأنتم الطلقاء».
«بروید که شما آزاد هستید».
این امر موجب اسلام آوردن بسیاری از آنان شد. سپس پیامبر ص به مدینه بازگشت.
پس از مدتی پیامبر ص به همراه (114.000) نفر از یاران و پیروانش به قصد به جا آوردن حج به سوی مکه حرکت کرد. این حج به نام حجه الوداع مشهور است. زیرا آخرین حج پیامبر ص در طول حیات مبارکشان است.
پیامبر ص روز دوشنبه (12) ربیعالثانی سال (11) هجری در مدینه منوره از دنیا رفت و در همان شهر به خاک سپرده شد. مسلمانان در اثر وفات ایشان دچار ضربه بزرگی شدند، به حدی که بعضی از یاران پیامبر، خبر وفات ایشان را باور نمیکردند.
پیامبر ص در هنگام وفات (63) سال داشت (40) سال قبل از بعثت و (13) سال پس از آن را در مکه زندگی کرد و مردم را به توحید دعوت کرد. سپس به مدینه هجرت نمود و (10) سال در آنجا ماند و نزول وحی بر او ادامه پیدا کرد تا اینکه قرآن به طور کامل بر او نازل شد و شریعت اسلام کامل گردید.
(Dr. G. Lebon)[2] در کتاب تمدن عرب مینویسد: اگر ارزش افراد به وسیله ارزش اعمالشان سنجیده شود، بیتردید محمد ص از بزرگترین افرادی بود که تاریخ آن را به خود دیده است. آری برخی از دانشمندان غربی دربارة پیامبر اسلام ص با انصاف برخورد کردهاند، اگر چه تعصب دینی چشم بسیاری از مورخان را بر اعتراف به فضایل و بزرگی آن حضرت بسته است.
پیامبر ص چهارشانه بود. موهایش به لالهی گوشش میرسید.
او زیباترین و خوشاخلاقترین فرد مردم بود. قیافهاش متوسط بود. بسیار بلند یا خیلی کوتاه نبود.
پوستش بسیار سفید یا بسیار گندمگون نبود.
موهایش نه بسیار مجعد و موجدار بود و نه کاملاً صاف، بلکه نیمه مجعد بود. او زیباترین انسان بود. چهرهاش سفیدگونه، ملیح و دوست داشتنی بود. گویی از نقره ساخته شده بود. او چهرهای درخشان داشت و دانههای عرقش همانند مروارید بود.
ریشش انبوه و پرپشت بود. از جابر بن سمره سؤال شد: آیا چهرهی پیامبر ص مثل شمشیر درخشان بود؟ گفت: بلکه همانند خورشید و ماه بود.
همچنین صورتش گرد بود. دهانش بزرگ و گوشهی چشمانش کشیده و گوشت پاشنههایش کم بود. او سفیدپوست، ملیح و دارای اندامی متوسط بود. نه چاق بود نه لاغر. همچنین کوتاه یا بلند نبود. دست و پاهایش بزرگ و محکم و کف دستهایش پهن بود. انس میگوید: هرگز ابریشم و حریری را که از کف دستهای پیامبر ص نرمتر و لطیفتر باشد، لمس نکردهام و مشک و عنبری را از رایحهی پیامبر ص خوشبوتر باشد، نبوییدهام.
امام حسین میفرماید: از پدرم دربارة رفت وآمد پیامبر ص سوال کردم، فرمود : رفت وآمد پیامبر کاملاً در اختیار ایشان قرار داشت. هر گاه به خانه میآمد، رفت وآمدش را به سه قسمت تقسیم میکرد:
قسمتی برای خداوند، بخش دیگری برای خانوادهاش و سهم سوم برای خودش آنگاه سهم خود را میان خود و مسلمانان تقسیم میکرد و این بخش را به مردم اختصاص میداد و چیزی را برای خود ذخیره نمیکرد.
از جمله ویژگیهای ایشان این بود که در (غنایم و) سایر امور،
افراد دارای فضیلت و سابقه را براساس فضل و برتری در دین بر دیگران ترجیح میداد. بعضی دارای یک، دو یا چندین نیاز بودند، پیامبر، براساس نیاز و مصلحتشان به آنها و سایر افراد امت توجه میکرد و آنچه را که شایسته آنها بود به اطلاع آنها میرساند و میفرمود: کسانی که حضور دارند به آنان که غایب هستند اطلاع دهند.
نیاز کسی را که قادر به اطلاع دادن آن به من نیست به من بگویید.
زیرا کسی که به حاکمی نیاز و حاجت کسی را اطلاع دهد که آن فرد خود قادر به این کار نیست خداوند در روز قیامت او را ثابت قدم خواهد نمود و جز این عمل از او یاد نمیشود. از ایشان دربارة سخن گفتن آن حضرت سوال کردم،
گفت: پیامبر ص جز در مورد آنچه به یارانش ارتباط داشت و باعث اتحاد و الفت میان آنها میشد و از تفرقهشان جلوگیری میکرد، سکوت میکرد یا اینکه آنها را تشویق میکرد. پس افراد شریف هر قومی را گرامی میداشت و آنها را به رهبری آنها تعیین میکرد. بدون اینکه مردم را از خود برنجاند، از آنان حذر میکرد. از یارانش دلجویی میکرد و از مردم درباره آنچه در میان آنها اتفاق میافتد سئوال میکرد. نیکی را خوب میدانست و آن را تقویت میکرد. امور زشت را ناپسند میپنداشت و آن را تقبیح میکرد.
او میانهرو و ثابت قدم بود. هرگز از انجام هیچ وظیفهای غفلت نمیکرد مبادا که یارانش دچار غفلت و انحراف شوند.
برای هر لحظه و هر زمانی، برای خود ذخیرهای داشت. در گفتن و بیان حق کوتاهی نمیکرد و آن را برای کسانی که آن را از مردم دریغ میکنند، روا نمیدانست.
بهترین مردم در نظر او کسانی بودند که همه مردم را نصیحت میکردند و برترین آنها کسی بود که بیش از همه از دیگران پشتیبانی و با آنان همدردی کند. از او درباره چگونگی نشستن پیامبر ص سوال کردم.
گفت: هر گاه پیامبر ص مینشست یا برمیخاست نام خدا را بر زبان جاری میساخت.
خود را به ماندن در هیچ مکانی عادت نمیداد و از این کار نهی میکرد. هر گاه به میان گروهی میرفت در پایین مجلس مینشست و مردم را نیز به این کار فرمان میداد.
به همه همنشینانش به یک شیوه نگاه میکرد. همنشین او گمان نمیکرد کسی نسبت به او بیش از آن حضرت لطف و کرم ندارد. هر گاه کسی برای رفع نیازی به پیش او میآمد با او مینشست تا زمانی که فرد خود برخیزد. هر گاه کسی چیزی را از او طلب میکرد، بیدرنگ و در صورت امکان نیاز او را بر آورده میکرد یا سخنی راهگشا به او میگفت. اخلاق نیک و گشادهرویی او برای همگان بود. به همین دلیل برای آنان همچون پدری مهربان و دلسوز بود.
آنان در برابر حقیقت در نظر او مساوی و برابر بودند. در همنشینی با او بردباری، حیا، شکیبایی و امانتداری حاکم بود و در آن صداها بیش از اندازه نیاز بلند نمیشد و حرمتها شکسته نمیشد. و از زنان سخنی به میان نمیآمد. اشتباهات و لغزشها انتشار نمییافت. افراد آن مجلس متعادل و میانهرو بودند و در پرهیزگاری از هم پیشی میگرفتند. آنان فروتن بودند، به بزرگترها احترام میگذاشتند و ب
ه افراد فرودست خود نیر رحم و مهربانی میکردند. افراد نیازمند را بر خود مقدم میداشتند. غریبان را پناه میدادند. راوی میگوید: پرسیدم اخلاق او با همنشینانش چگونه بود؟ گفت: پیامبر ص همواره گشادهرو، خوش اخلاق و خوش برخورد بود.
ایشان هرگز ترشرو، خشن، بد اخلاق، فحاش، غیبتکننده و ستایشکننده نبودند. از آنچه دوست نداشت چشم میپوشید، هیچ گاه هیچ کس نسبت به او ناامید نمیشد. خود را از سه کار دور میکرد: ریا کردن، پرگویی و زیادهروی در کلام و سخن گفتن درباره آنچه به او مربوط نمیشد. همچنین از انجام سه عمل اجتناب میکرد: هرگز هیچ کس را نکوهش نکرد، بر او عیب نگرفت و راز او را بر ملا نکرد. جز برای کسب ثواب سخن نمیگفت. هر گاه صحبت میکرد، همنشینانش سرهایشان را پایین میانداختند و سکوت میکردند.
گویی پرندهای روی سر آنها نشسته است.
هر گاه سکوت میکرد آنان سخن میگفتند. هرگز در حضور او نزاع و جدال نمیکردند. وقتی یکی از آنان صحبت میکرد، دیگران سکوت میکردند تا اینکه از سخن گفتن فارغ میشد. در حضور او بسیار با ادب سخن میگفتند. با شنیدن آنچه آنان را میخنداند او هم میخندید.
آنچه موجب تعجب یارانش میشد او را هم به تعجب وامیداشت در مقابل نامأنوس بودن گفتار و سوال افراد غریب و ناشناس شکیبایی پیشه میکرد، حتی اگر یارانش آنها را فراخوانده باشند و همواره میفرمود: اگر نیازمندی را دیدید او را راهنمایی کنید. جز از کسی که همطراز خود بود، مدح و ستایش را قبول نمیکرد. هرگز سخن هیچ کس را قطع نکرد تا اینکه مبادا گمان کنند این کار را جایز میداند بلکه با اشاره یا برخاستن به کلام دیگران پایان میداد.
گفتم: سکوت پیامبر ص چگونه بود؟ گفت: سکوت ایشان بر اساس چهار چیز بود: شکیبایی، پرهیز و خودداری از امری، احترام و بزرگداشت و اندیشیدن. احترام گذاشتن او به وسیله ایجاد برابری در نگاه کردن به مردم و گوش دادن به سخن آنها بود.
او به آنچه بر جای میماند و آنچه نابود میشود، میاندیشید. شکیبایی او به صبر و بردباری ختم میشد. هیچ چیزی او را به خشم نمیآورد و تحریک نمیکرد. پرهیز او به چهار امر تعبیر میشد: در پیش گرفتن اعمال نیک تا از آن پیروی شود. پرهیز از زشتیها و گناهان تا دیگران نیز از انجام آن خودداری کنند. نظر دادن درباره آنچه به صلاح امتش است و موجب اصلاح آنها میشود و اقدام به انجام آنچه نفع و ثواب دنیا و آخرت را برایشان به همراه دارد.
فراگیر بودن اسلام برای همه زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی زندگی، مشاهده و دریافت میشود. پس اسلام به تمام معنای کلمهی دین و دولت است.
همچنین پیامبر ص میفرماید: «والذی نفس محمد بیده لا یسمع بی أحدٌ من هذه الأمة یهودی أو نصرانی ثمّ لم یؤمن بالذی أرسلت إلاَّ کان من أصحاب النار».
«قسم به آنکه جان محمد در دست اوست. هر فرد یهودی یا نصرانى که کلام [و دعوت] مرا بشنود، اما به رسالت من ایمان نیاورد، در آتش خواهد بود«.
1. عقل: پیامبر ص به درجهای از عقل رسیده بود که جز او کسی به آن درجه راه نیافته بود. القاضی عیاض میگوید: عظمت و گوناگونی این امر برای کسی که به بررسی احوال، مطالعه سیره و اندیشیدن در کلام و گفتار، اخلاق زیبا، سیرت پاک، حکمتهای ایشان بپردازد و از میزان علم ایشان به تورات، انجیل و کتابهای نازل شده، حکمت حکما، زندگی و جنگهای امتهای پیشین، ضربالمثلها، سیاست مردم، تعیین قوانین و نهادینه کردن ادب و اخلاق پسندیده توسط ایشان اطلاع داشته باشد، به خوبی روشن میشود.
2. همچنین میتوان به علومی اشاره کرد که دانشمندان آن علوم سخنان گهربار او را اصل و حجت و دلیل دانستهاند. از جمله آنها عبارت، طب، حساب، ارث، نسبشناسی و .... آن حضرت بدون اینکه آنها را از کسی یاد گرفته باشد و کتابهای پیشینیان را مطالعه نموده و نزد دانشمندان آن علوم آموزش دیده باشد، آن سخنان را فرموده است. بلکه ایشان پیامبری درس نخوانده بود که تا زمانی که خداوند شرح صدر به او عطا کرد و امر و علم او را آشکار کرد و آن را بر او خواند، از آن علوم چیزی نمیدانست. معارف و تعالیم آن حضرت و علومی که درباره عجایب قدرت و ملکوت عظیم خداوند بوده است و خواهد بود. کاملاً براساس عقل بوده است.
3. خویشتنداری: او بیش از همه مردم خویشتندار و بردبار بود و با امید به گرفتن ثواب از خداوند در راه انتشار دعوتش اذیت و آزار فراوانی را تحمل کرده است
4. اخلاص: پیامبر ص همچنانکه خداوند به او امر فرموده بود، در همه امور و کارهایش اخلاص داشت. خداوند میفرماید:
«بگو: نماز، عبادت، زیستن و مردن من از آن خداوند است که پروردگار جهانیان است [و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان را خود را در مسیر رضایت او قرار میدهم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم، تا حیاتم ذخیره مرگم شود].* خدا را هیچ شریکی نیست و به همین دستور داده شدهام و من اولین مسلمان [در میان امت خود و مخلصترین فرد در میان همه انسانها برای خداوند] هستم»(الأنعام: 162 -163).
5. حسنخلق و رفتار پسندیده: هنگامی که از همسرش، عایشه درباره اخلاق آن حضرت سوال شد، گفت: اخلاق او براساس قرآن بود. یعنی به اوامر و نواهی آن عمل میکرد و آن فضایل و اعمالی را که در آن سفارش شده است، انجام میداد، و از انجام اموری که در آن نهی شده بود، خودداری میکرد. جای تعجب ندارد. زیرا ایشان خود فرمودهاند. «إنَّ الله بعثنی لتمام مکارم الأخلاق وتمام محاسن الأفعال»: «بیتردید خداوند مرا برای کامل کردن اخلاق پسندیده و اعمال نیک و شایسته برانگیخته است».
خداوند ـ تبارک وتعالی ـ در آیه زیر او را ستوده است و میفرماید:
«تو دارای اخلاق بزرگ و والا [و صفات پسندیدهای] هستی]». : (القلم: 4)
انس بن مالک که مدت (10) سال شب و روز، در خانه و در سفر خدمتکار پیامبر ص بود و اخلاق و رفتار ایشان را به خوبی میشناخت میگوید: پیامبر ص خوش اخلاقترین فرد مردم بود.
همچنین میگوید: پیامبر ص دشنامگو و فحاش نبود و کسی را لعن نمیکرد.
هنگامی که کسی را خسته مییافت میگفت: هر آنچه دارد حاصل عرق پیشانی و زحمت اوست.
6. ادب: از سهل بن سعد روایت شده است که یک بار برای پیامبر ص نوشیدنی آوردند. ایشان از آن نوشیدند. در طرف راست ایشان جوانی و در طرف چپ پیرمردی نشسته بود. پس به جوان گفت: آیا اجازه میدهی آن را به این افراد بدهم. جوان گفت: ای پیامبر به خدا قسم دوست ندارم سهم مرا به کسی بدهی. گفت: پیامبر ص آن نوشیدنى را در دست آن جوان گذاشتند.
7. علاقهمندی به اصلاحگری: از سهل بن سعد روایت شده است که مردم قباء با هم جنگیدند و با سنگ به سوی همدیگر پرتاب میکردند. این امر را به اطلاع پیامبر ص رساندند پیامبر ص فرمود: ما را به آنجا ببرید تا در میانشان صلح برقرار کنیم.
8. امر به معروف و نهی از منکر: از عبدالله بن عباس روایت شده است که پیامبر ص انگشتری طلا را در انگشت مردی دید. پس آن را در آورد و انداخت. سپس فرمود: «بعضی از شما به سوی اخگری از آتش دست دراز میکنید و آن را به دست میگیرید». پس از آنکه پیامبر ص رفت، مردم به آن مرد گفتند: انگشترت را بردار و آن را بفروش و از آن استفاده کن. مرد پاسخ داد: نه به خدا هرگز چیزی را که پیامبر ص آن را دور انداخته است، بر نخواهم داشت.
9. علاقه به پاکی و طهارت: از مهاجر بن قنفذ روایت شده است که او بر پیامبر ص وارد شد، در حالیکه پیامبر در حال قضای حاجت بود. پس بر پیامبر سلام کرد. اما پیامبر ص جواب او را نداد. تا اینکه وضو گرفت و از او معذرت خواهی کرد و فرمود: «إنی کرهت أن أذکر الله عز وجل إلاَّ على طهر، أو قال على طهارة»: «بیتردید من ناپسند میدانستم که جز در حالت پاکی نام خداوند را بر زبان جاری کنم»[3].
10. حفظ زبان: از عبدالله بن أبی أوفی روایت شده است که پیامبر بسیار ذکر خدا میگفت و کمتر سخنان بیهوده بر زبان جاری میساخت. نماز را طولانی و خطبه را کوتاه میکرد. از اینکه همراه بیوه زن یا فقیری برود تا نیاز او را بر آورده کند ابایی نداشت.
11. عبادت فراوان: همسران پیامبر میگویند: پیامبر شبها آن قدر به نماز شب میایستاد تا پاهایش ورم میکرد.از ایشان پرسیدند: ای رسول خدا تو چرا چنین میکنی در حالی که خداوند گناه گذشته و آینده تو را آمرزیده است؟ پیامبر فرمود: «أفلا أحب أن أکون عبداً شکوراً»: «آیا دوست نداشته باشم که بندة سپاسگزاری باشم؟».
12. زهد در دنیا: روایت شده است که پیامبر ص روی حصیری خوابیده بود. پس از مدتی بیدار شد. حصیر بر پهلوی مبارکش اثر گذاشته بود عرض کردیم: ای رسول خدا اگر اجازه بدهید، برایتان پوششی بیاوریم، فرمود: مرا چه نیازی به مال دنیاست. من در این دنیا مانند عابری هستم که در مدتی زیر سایه درختی میایستد، سپس میرود و آن را ترک میکند.
روایت شده است که: پیامبر ص در هنگام وفاتشان درهم، دینار، غلام، کنیز یا چیزی از خود بر جای نگذاشت. جز قاطر سفید و اسلحهاش و قطعه زمینی که آن را به عنوان صدقه به فقرا داد.
13. مهربانی و عطوفت: روایت شده است که گفت: پیامبر ص در حالی که امامه دختر ابی العاص [که کودکی خردسال بود] روی دوش او قرار داشت به پیش ما آمد.
14. آنگاه نماز خواند، هنگامی که به رکوع میرفت او را روی زمین میگذاشت، و هر گاه بر میخاست او را هم با خود بر میداشت.
15. آسانگیری : روایت شده است که گفت: پیامبر ص فرمود: «إنی لأدخل فی الصلاة وأنا أرید إطالتها فأسمع بکاء الصبی فأتجوز فی صلاتی مما أعلم من شدة وجد أمه من بکائه».
«بیتردید من هنگامی که نماز میخوانم و میخواهم آن را طولانی کنم، در این هنگام صدای گریه کودکی را میشنوم، نماز را کوتاه مینمایم زیرا احساس و اشتیاق شدید مادرش نسبت به گریه او را درک میکنم».
16. انفاق: روایت شده است که هر گاه براساس اسلام چیزی از پیامبر ص خواسته میشد آن را به درخواست کننده میداد. یک بار مردی به پیش پیامبر ص آمده ایشان گوسفندانی را که میان دو کوه بود به او داد. آن مرد به پیش قوم خود بازگشت و گفت: ای قوم من، اسلام بیاورید که محمد ص بسیار بخشنده است و از تنگدستی و فقر بیمی ندارد.
17. علاقه به همکاری: از همسران پیامبر روایت شده است که در جواب اینکه پیامبر ص در خانهاش چه کار میکرد، گفتند: او به امور خانوادهاش میپرداخت و در خدمت افراد خانواده بود. هر گاه وقت نماز فرا میرسید، برای نماز خارج میشدند.
18. راستگویی: روایت است که هیچ رفتاری در نظر رسول الله ص ناپسندتر از دروغ نبود. هر گاه فردی در حضور ایشان دروغ میگفت، همواره آن را در خاطر داشت مگر آنکه بداند که او از آن کار توبه کرده است.
دشمنانش نیز صدق و راستگویی او را تایید کردهاند. ابوجهل که از سر سختترین دشمنان پیامبر ص بود روزی به ایشان گفت: ای محمد من نمیگویم تو دروغگویی، اما آنچه را که آوردهای و مردم را بدان دعوت میکنی انکار میکنم. خداوند این آیه را نازل فرمود:
«[ای پیامبر] ما میدانیم که آنچه [کفار مکه] میگویند تو را غمگین میسازد. [ناراحت نباش] زیرا آنان [از ته دل به صدق تو ایمان دارند و در حقیقت] تو را تکذیب نمیکنند. بلکه ستمکاران [چون ایشان، از روی عناد و دشمنی] آیات خدا را انکار میکنند»(الأنعام: 33).
19. امانتداری و وفاداری: امانتداری آن حضرت در نوع خود بینظیر بود. مردم مکه که پس از اعلان عمومی دعوت پیامبر ص با او دشمنی کرده بودند و به او و پیروانش ظلم فراوان کرده و آنها را شکنجه داده بودند، علیرغم وجود دشمنی میان آنها، امانتهایشان را نزد او میگذاشتند. این امانتها پیش آن حضرت ماند تا اینکه پس از آزار و شکنجه فراوان، ایشان را مجبور به هجرت به مدینه کردند.
20. آنگاه پسر عمویش علی بن ابیطالب را مأمور کرد که سـه روز پس از او بـه مدینه هجرت کند تا امانتها و اموالی را که نزد رسـول الله ص بود به صاحبانش باز گرداند. همچنین از نشانههای وفای ایشان به عهد و پیمان این بود که از جمله شرطهایی که در صلح حدیبیه میان پیامبر و مشرکان (سهیل بن عمرو) گذاشته شد. شرطی بود که براساس آن هر گاه کسی که از سوی قریش به سوی پیامبر ص در مدینه فرار میکرد و به آنها میپیوست، پیامبر او را به قریش تحویل میداد اگر هم مسلمان شده بود.
اما اگر از میان مسلمانان کسی به سوی قریش فرار میکرد و به آنها ملحق میشد، آنها آن فرد را باز نمیگرداندند.
21. شجاعت و بیباکی:حضرت علی میگوید: در جنگ بدر خود را در حالی یافتم که ما به پیامبر ص پناه میبریم و او نزدیکترین فرد ما به دشمن بود و در آن روز شجاعترین فرد ما پیامبر ص بود.
22. بخشش و کرم: ابن عباس میگوید: رسول الله ص بخشندهترین فرد بود. در ماه رمضان هنگامی که جبرئیل به پیش او میآمد بیش از هر زمان دیگری بخشنده و بزرگوار بود. جبرئیل در ماه رمضان هر شب به دیدار او میآمد و قرآن را به او میآموخت. بیتردید رسول الله ص از باد بارانزا بخشندهتر بود.
ابوذر میگوید: با پیامبر ص در سنگلاخ مدینه پیاده راه میرفتم.
کوه اُحُد را دیدیم. پیامبر فرمود: ای ابوذر، ابوذر میگوید گفتم: بله ای رسول الله ص فرمود: «ما أحب أنَّ أُحُداً لی ذهباً یأتی علی لیلة أو ثلاث عندی منه دینار إلاَّ أرصده لدین إلاَّ أن أقول به فی عباد الله هکذا وهکذا وهکذا، عن یمینه وعن شماله ومن خلفه».
«برای من هیچ چیزی خوشایندتر از این نیست که به اندازه کوه اُحد طلا برای من آورده شود و یک شب یا سه شب از آن بگذرد و دیناری از آن نزد من باقی بماند، مگر اینکه آن را براى (دین) بدهکارى ذخیره کرده باشم، والاَّ در راه خداوند خرج کنم یا دستور دهم در راه بندگان خداوند چنین و چنان خرج شود، از دست راست و دست چپ و پشت سرش اشاره کرد».
جابر بن عبدالله میگوید: هرگز پیامبر ص در جواب هیچ درخواستی «نه» نگفت.
23. حیا: ابو سعید الخدری t میگوید: پیامبر ص از دوشیزهای که در پشت پرده است با حیاتر بود. هر گاه چیزی را که از آن بیزار بود میدید، این امر را از چهرهاش تشخیص میدادیم.
24. رحم و مهربانی: ابو مسعود انصاری میگوید: مردی به پیش پیامبر ص آمد و گفت: ای رسول خدا، به خدا قسم من بدان علت دیر برای خواندن نماز صبح [به مسجد] میروم زیرا فلانی [که امام است] نماز را طولانی میکند. میگوید: هرگز پیامبر ص را در حال موعظه و اندرز مثل آن روز خشمگین ندیده بودم.
25. آنگاه پیامبر ص فرمود: «أیها الناس إنَّ منکم منفرین فأیکم ما صلى بالناس فلیوجز، فإنَّ فیهم الکبیر والضعیف وذا الحاجة». «ای مردم، گروهی از شما مردم را متنفر میکنند. هر کدام از شما که امامت نماز را بر عهده گرفت پس باید نماز را کوتاه و مختصر بخواند. زیرا بیتردید در میان [نمازگزاران] افراد سالخورده، ضعیف و نیازمند وجود دارد».
شاید بزرگترین نمونه برای عفو و بخشش پیامبر ص روز فتح مکه باشد که همه مردم مکه و کسانی را که او را با انواع آزار و شکنجه آزرده بودند و باعث اخراج او از شهر شده بودند، در حضور او گرد هم میآورند. هنگامی که آنان در مسجد جمع شدند به آنان گفت: به نظر شما چگونه با شما رفتار کنم؟
گفتند: به نیکی رفتار کن، تو برادر بزرگ و برادرزاده بزرگواری هستی؟ پیامبر ص فرمود: «بروید که شما آزادید».
26. صبر: پیامبر ص الگوی صبر و شکیبایی بود. ایشان قبل از بعثت در مقابل اعمال غلط و بتپرستی قومش صبر پیشه میکرد.
27. همچنین ایشان پس از علنی شدن دعوت در مقابل عذاب و شکنجه مشرکان مکه و نفاق منافقان مدینه صبور و بردبار بوده، ایشان نمونه والای صبر و شکیبایی در از دست دادن نزدیکان بودند.
28. همسرش خدیجه و همه فرزندانش به جز فاطمه در دوران حیاتش از دنیا رفتند. همچنین ابوطالب عموی پیامبر (در دوران حساس بعثت در مکه) از دنیا رفت.
29. عموی دیگرش، حمزه (در جنگ احد) به شهادت رسید. ایشان در همه این موقعیتها صبور و خویشتندار بودند.
30. علاقهمندی ایشان به خیر و نیکی حتی نسبت به دشمنانش:
31. از پیامبر ص پرسیده شد: آیا هیچ روزی برای شما دشوارتر از جنگ اُحد بوده است؟ فرمود: «بیتردید من از قوم [قریش] سختیها و آزار فراوانی را تحمل کردهام، دشوارترین چیزی که من از سوی آنها تحمل کردم، روز عقبه بود که خود را خسته و رنجور بر آنان عرضه کردم اما کسی پاسخ درخواست مرا نداد.
پس من به راه افتادم در حالیکه غمگین بودم زمانی که به خود آمدم دیدم که در وادی قرن الثعالب هستم. سپس سرم را بلند کردم.
ابری را دیدم که بر سر من سایه افکنده است.
پس به آن نگاه کردم جبرئیل را در آن دیدم. پس جبرئیل مرا مورد خطاب قرار داد و گفت: بیتردید خداوند گفتههای قومت و پاسخهای آنها به تو را شنید. خداوند فرشته کوهها را به سوی تو فرستاده است تا به آنچه میخواهی بر سر آنها بیاید او را امر کنی. فرشته کوهها مرا مورد خطاب قرار داد و بر من سلام کرد و گفت: ای محمد اگر تو بخواهی کوها را بر سر آنها ویران میکنم.
پیامبر ص فرمود: نه، بلکه امیدوارم که خداوند از نسل آنها افرادی را به وجود بیاورد که خداوند را به تنهایی بپرستند و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهند»
26. نزدیکی آن حضرت به یارانش و همنشینی و اختلاط با آنها، شاید آنچه این امر را تایید میکند. شناخت کامل ما از همه شئوون زندگی و امور شخصی و عمومی ایشان میباشد. زیرا ایشان الگو و نمونه و اسوهای بودند که باید در همه امور از ایشان پیروی کرد.
27. جریر بن عبدالله میگوید: از زمانی که اسلام آوردم، پیامبر ص مانع من نشد.
28. هر گاه مرا میدید لبخند میزد.
29. پیش ایشان گلایه کردم که من نمیتوانم روی اسب ثابت بمانم با دستش به سینهام زد و گفت: «اللهم ثبته واجعله هادیاً مهدیاً»: «خدایا او را ثابت قدم کن و او را هدایت شده و هدایتکننده گردان».
30. مشورت : ایشان با یارانش و پرسیدن رای و نظر آنها دربارة همة اموری که هیچ نصی دربارة آنها نازل نشده است.
31. عبادت مریض خواه مسلمان باشد یا کافر: پیامبر ص از احوال یارانش میپرسید و آنها را مورد تفقد و دلجویی قرار میداد. هر گاه اطلاع مییافت که یکی از آنان مریض است،
به همراه کسانی که با او بودند، فوراً به عبادت آن فرد میرفت.
عیادت او فقط به بیماران مسلمان محدود نمیشد بلکه حتی به عیادت غیرمسلمانان هم میرفت.
از انس روایت شده است که جوانی یهودی که خادم پیامبر بود، بیمار شد. پیامبر ص به عیادت رفت در حالی که پدرش بر بالینش نشسته بود. پیامبر ص فرمود: اسلام بیاور، جوان به پدرش نگاه کرد. پدرش به او گفت: جواب ابوالقاسم [پیامبر] را بگو. آن جوان اسلام آورد. رسول الله ص از نزد جوان خارج شد و فرمود: «الحمد لله الذی أنقذه من النار» «سپاس و ستایش برای خدایی که او را از آتش جهنم نجات داد».
32. سپاسگذاری و پاداش دادن در مقابل کار نیک: ایشان ص فرمودهاند:
«من استعاذکم بالله فأعیذوه، ومن سألکم بالله فأعطوه، ومن دعاکم فأجیبوه، ومن صنع إلیکم معروفاً فکافئوه، فإن لم تجدوا ما تکافئونه فادعوا له حتى تعلموا أن قد کافأتموه». «کسی که شما را به خدا قسم داد تا او را پناه دهید پس به او پناه دهید. کسی که شما را به خدا قسم داد تا به او چیزی بدهید پس به او بدهید.
کسی که شما را خواند به او پاسخ دهید.
کسی که برای شما کار نیکی انجام داد، به او پاداش دهید. اگر چیزی را نیافتید تا به او پاداش دهید. پس برای او دعا کنید تا زمانی که خود بدانید که پاداش او را دادهاید».
33. علاقه آن حضرت به همه زیباییها و خوبیها : انس میگوید: هرگز حریر یا دیبایی که نرمتر از کف دست پیامبر ص باشد، لمس نکردهام و هیچ بو و رایحهای را خوشتر از عطر بدن مبارک پیامبر نبوییدهام.
از همسران پیامبر در مورد انجام کارهای شخصی پرسیده شد در جواب گفتند: او مانند همه انسانها، یک انسان [معمولی] بود. لباسش را میشست، گوسفندش را میدوشید و کارهایش را خود انجام میداد و او در خدمت خانوادهاش بود و کارهای آنها را انجام میداد اما هر گاه صدای اذان را میشنید، [از خانه] خارج میشد..
بلکه اخلاق بزرگوار آن حضرت این گونه بود که نه تنها کارهای خود را انجام میداد بلکه به دیگران نیز خدمت میکرد.
* شاعر مشهور آلمانی گوته میگوید: برای یافتن نمونه والای انسانیت در تاریخ جستجو کردم. پس آن را در پیامبر عرب زبان، محمد ص دیدم.
* پرفسور کیتمور از کتاب (The Developiong Human) مینویسد: «قبول اینکه قرآن کلام خداست برایم دشوار نیست.
زیرا ویژگیهای که در قرآن آمده است نمیتواند براساس شناخت علمی قرن هفتم میلادی باشد. تنها نتیجهگیری معقول این است که این ویژگیها از سوی خداوند به محمد ص وحی شده است».
* ویل دورانت در جلد 11 کتاب «قصه الحضاره» مینویسد: اگر عظمت را به معنای تاثیر فراوان در میان مردم بدانیم باید بگوییم که پیامبر اسلام، با عظمتترین فرد تاریخ است که امیال تعصب و خرافات را از بین برد و مافوق دین یهودیت، مسیحیت و دین کهن سرزمینش دینی، واضح و قوی بنا نهاد که توانسته است تا امروز به عنوان نیروی قوی و عظیمی باقی بماند.
جورج دیتولز در کتاب «الحیاه» مینویسد: شک کردن در بعثت محمد در واقع شک داشتن نسبت به قدرت الهی است که شامل همه جهانیان میشود.
* ویلز در کتابش «پیامبر راستین» مینویسد: واضحترین دلیل بر صدق پیامبر آن است که خانواده و نزدیکترین مردم به اولین کسانی باشند که به او ایمان میآورند. زیرا آنان از همه اسرار او اطلاع دارند و چنانچه در صدق ادعای او شک کنند، بیتردید به او ایمان نخواهند آورد.
* هیل مستشرق در کتابش، «تمدن عرب» مینویسد: در تاریخ بشر هیچ دینی را سراغ نداریم که به این سرعت انتشار یابد و جهان را تغییر دهد، آن گونه که اسلام این کار را کرد. [حضرت] محمد ص امتی را به وجود آورد و عبادت خداوند در زمین را تثبیت کرد و اصول عدالت و مساوات اجتماعی را به وجود آورد و در میان اقوامی که جز شورش و هرج و مرج چیزی نمیدانستند. نظم، هماهنگی، اطاعت و عزت ایجاد کرد.
* مستشرق اسپانیایی جان لیک در کتاب «العرب» مینویسد: نمیتوان زندگی [حضرت] محمد ص را بهتر از آنچه خداوند او را وصف کرده است، بیان نمود. خداوند میفرماید:
«ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم». محمد ص رحمت حقیقی بود و من با شور و اشتیاق بر او درود میفرستم(الأنبیاء: 107).
* برناردشو در کتاب «اسلام پس از یک قرن» مینویسد: بیتردید همه دنیا اسلام را خواهد پذیرفت. حتی اگر با نام صریح، آن را نپذیرند، با نام مستعار به آن گردن خواهند نهاد و روزی خواهد رسید که دنیای غرب به اسلام خواهد گروید. قرون متمادی بر غرب سپری شده است در حالی که در آن کتابهایی [تالیف و] خوانده میشود که مملو از دروغ و افترا بر ضد اسلام است. من کتابی را درباره محمد ص تالیف کردم. اما به علت تعارض آن با ارزشهای انگلیسیها توقیف شد. همچنین میگوید: اسلام دینی است که در آن محاسن همه ادیان را مییابیم و بالعکس محاسن آن را در ادیان دیگر نمییابیم.
خداوند متعال برای هدایت تمامی انسانها از ابتدای آفرینش تا آخر آن پیامبرانی دلسوز و مهربان که غم خوار امت خود بوده را فرستاده است.و این درست است که پیامبر گرامی اسلام از دنیا رفته است ولی معجزه ایشان قرآن کریم تا آخر الزمان هدایت گر ما مسلمانها خواهد بود.
ما جوانان نیز با الگو قرار دادن سیره و اخلاق آن بزرگواران باید راه آنها را طی نموده و از پرچم مقدس اسلام برای رسیدن به سعادت محافظت کنیم.